به گزارش جمهور آنلاین، داستان فیلم مربوط به کشتهشدن شهاب در یکی از جادههای منتهی به یکی از روستاهای اطراف مازندران است که پای سرهنگ خسروی با بازی جواد عزتی را به پروندهای باز میکند که در ابتدا کوچکتر از آنچه است دیده میشود و هرچه پیشتر میرویم، نقش پررنگتری پیدا میکند.
نقش سرهنگ خسروی از جایی پررنگ میشود که بحث خرید ماشین برای سینا پیش میآید و عظیمی میگوید وام مسکن بگیر تا ۸۰ میلیون دستت را بگیرد و خسروی جواب میدهد: «ماشین میخوام؛ مسکن که نمیخوام». همین دیالوگ ابتدایی فیلم پاکدستی خسروی را به بیننده گوشزد میکند.
رابطه شکرآب او با پسرش سینا، شخصیت او را بیشتر برای بیننده جذاب میکند. او کسی است که بین کار و خانوادهاش گیر کرده است. این را میشود از همان ابتدا متوجه شد. زمانیکه درگیریِ او بر سر کشتهشدن شهاب باعث میشود نتواند خودرویش را بهموقع به سینا برساند. یا بعدتر، بعد از مکالمه با بهار و خوردن مسکّن، باعث میشود خواب بماند و نتواند به مهمانیای برود که دخترش ترتیب داده تا او و سینا بتوانند با همدیگر حرف بزنند.
همین موارد او را به انسان بازندهای تبدیل کرده که حتی برای خودش هم وقت ندارد. با تمام این اوصاف خسروی در رند پروندهای که در دست دارد به سرنخهای جالبی میرسد. پیگیریهای او برای پیدا کردن معمای درون پرونده در کنار مشکلات خانوادگی که با آنها دست به گریبان است بیننده را ترغیب به دیدن ادامه داستان میکند.
اما ضعف اساسی مرد بازنده، حسام است. سرشبکهای که منجر به مرگ شهاب شده و یک باند فساد را مدیریت میکند. نحوه مدیریت حسام در فیلم کاملا نامشخص مانده و اینکه چرا شهاب را به استخدام خود در آورده و چرا اقدام به برداشتن او از سر راه کرده. اینها مواردی است که به عنوان علامت سوالهای بیپاسخ در ذهن بیننده باقی میماند.
در واقع در «مرد بازنده» شخصیتهایی وجود دارند که علت وجودشان معلوم نیست و شاید این موضوع را بتوان از ضعفهای بزرگ فیلم عنوان کرد.
ثبت دیدگاه